افراد زیادی می خواهند بدانند که رنگ لباس سال ۹۱ یا ۲۰۱۲چیست،اگرشماهم دوست داريد

از رنگ سال امسال باخبر بشيد

ادامـــــه مطلب رو از دست ندید


 



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ا 14:46 نويسنده : hichkas ا

مجتبی مرادی کشتی گیر افتخار آفرین کشورمان و دارنده عنوان های قهرمانی در مسابقات جهانی ترکیه و مجارستان، به دلیل فقر مالی به سمبوسه فروشی روی آورده است.



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ا 14:36 نويسنده : hichkas ا

مرد را به عقلش نه به ثروتش

.

 زن را به وفايش نه به جمالش

 .

 دوست را به محبتش نه به کلامش

 .

 عاشق را به صبرش نه به ادعايش

 .

 مال را به برکتش نه به مقدارش

 .

 خانه را به آرامشش نه به اندازه اش

.

 اتومبيل را به کاراییش نه به مدلش

 .

درس را به استادش نه به سختیش

 .

 شخص را به انسانيتش نه به ظاهرش

 .

دل را به پاکیش نه به صاحبش

 .

 سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش

 



تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ا 12:8 نويسنده : hichkas ا

کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه

سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.

پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با

خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.

مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند

و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.

روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور

به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …

نتیجه اخلاقی: مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم:

اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند

دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!



تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ا 11:28 نويسنده : hichkas ا

 

ابتدا یك ماشین حساب آماده كنید تا با هم پیش رویم.ماشین حساب موبایل هم می شود.

1-هفت رقم شماره ی تلفن خود را در نظربگیرید.

2-حالا سه رقم اول آن را وارد ماشین حساب كنید.یعنی اگر تلفن شما 1234567 باشد 123 را در ماشین حساب وارد كنید.

3-حالا این سه رقم را در 80 ضرب كنید و حاصل را با 1 جمع كنید.

4-عدد به دست آمده را در 250 ضرب كنید.

5-حالا چهار رقم پایانی تلفن خود رابا عدد به دست آمده جمع كنید. یك بار دیگر چهار رقم پایانی شماره ی خود را با آن جمع كنید.

6-عدد 250 را از حاصل به دست آمده كم كنید.

7-حالا حاصل را تقسیم بر 2 كنید.

حالا این شماره برای شما آشنا نیست؟

 



تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391 ا 11:1 نويسنده : hichkas ا

امروز یه رکود بود توی بازدید از وبلاگ تقریبا صد بار
از همتون ممنون که مارو دل گرم میکنید
یه عضو جدید هم به نویسندهای وبلاگ اضافه شدکه بهشون خیرمقدم عرض میکنم
امیدوارم روزهای خوبی رو توی این وبلاگ با شما عزیزان داشته باشیم

به امید روزهای بهتر برای همتون



تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1391 ا 19:50 نويسنده : hichkas ا

خوابگاه پسران



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1391 ا 18:13 نويسنده : hichkas ا

 

وصیت نامه تکان دهنده ی بروسلی به همسرش

 



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1391 ا 12:13 نويسنده : hichkas ا

طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.

05755 11 طرز فکر دانشجویان جدید و ترم آخری (طنز)

جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری…

رییس دانشگاه
۱)مردی فرهیخته و خوشتیپ

۲)به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم، هیچ ذهنیتی ندارم

یک وعده غذای سلف
۱)بیفستراگانوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک

۲)چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز

کارت دانشجویی
۱)کارت شناسایی و هویت دانشجو

۲)تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است

خوابگاه
۱)محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط

۲)مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش

شب امتحان
۱)شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است

۲)شبی که تا صبح باید مثل خر درس خوند

جزوه خوش خط دختر ها
۱)بمیرم از هیچ دختری جزوه نمیگیرم، من عادت دارم فقط جزوه خودمو بخونم

۲)طلای کاغذی

تقلب
۱)یک روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان

۲)تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان

مشروط شدن
۱)عمراٌ، من تو دبیرستان معدل کمتر از ۱۸ نداشتم

۲)نمک تحصیل در دانشگاه

وام دانشجویی
۱)کمک هزینه برای دانشجو

۲)مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته

ازدواج دانشجویی
۱)حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل دارم

۲)کو؟ کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟

حراست
۱)ارگانی برای حفاظت از دانشجو از گزند خطرات

۲) ارگانی برای حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجویان

دانشجو
۱)فردی که به دنبال علم آموزی و تولید علم است

۲)ها ایی دانشجو که وگفتی یعنی چه؟؟؟!!!!



تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1391 ا 11:17 نويسنده : heidari ا

شب خوابگاه دختران
دختر شبنم نامی با چند کتاب در دستش وارد واحد دوستش لاله می شود و او را در حال گریه می بیند.
شبنم:وااااااا ......خاک بر سرم !چرا مثل ابر بهار داری گریه می کنی؟
لاله:خدا منومیکشتو این روزو نمی دیدم.(همچنان به گریه ی خود ادامه می دهد)
شبنم :بگو ببینم چی شده؟
لاله :چی می خواستی بشه؟امروز نتیجه ی امتحان آناتومی رو زدن تو برد.منی که از شیش ماه قبلش کتابامو خورده بودم،منی که به امید 20 سر جلسه امتحان نشسته بودم،دیدم نمره ام شده 19.!!!!!!!!1(بر شدت گریه افزوده می شود)
شبنم:(اورادر آغوش میکشد)عزیزم...گریه نکن میفهممت.درد بزرگیه! (بغض شبنم نیز میترکد) بهتره دیگه غصه نخوری و خودتوبرای امتحان فردا آماده کنی درس سخته وحجیمیه میدونی که؟!
لاله:(اشکهایش را آرام آرام پاک میکند)آره میدونم ! امامن اونقدسر ماجرای امروز دلم خون بود و فقط تونستم 8 دور بخونم میفهمی شبنم فقط 8 دور...(دو باره صدای گریه اش بلندمیشود) حالا چجوری سرم رو جلوی نازی و دوستاش بلند کنم؟!!
شبنم:عزیزم دیگه گریه نکن. منو شهره هم فقط 7-8 دور تونستسیم بخونیم! ببین از بس گریه کردی ریمل چشمای قشنگت پاک شده! گریه دیگه فکر کردن به این مسائل که میدونم سخته فایده ای نداره ومشکلی رو حل نمیکنه.
لاله:نمیدونم چن روزیه مثل قدیما دلم به درس نمیره مثلا امروز صبح، ساعت 5.30 بیدار شدم، باورت میشه؟!
(در همین حال صدای جیغ وشیون از واحد مجاوربه گوش میرسد،استرس عظیمی وجود شبنم و لاله رادر برمیگیرد!
دختری بنام کبری وارد اتاق میشود)
شبنم:چی شده کبری؟
کبری:(بادلهره ) کمک کنید... نازی داشت برای بیستمین بار کتابشو میخوند که از حال رفت!
شبنم:لابد به خودش خیلی سخت گرفته!
کبری:خوب منم 19بار خوندم اینطوری نشدم،بنیه اش ضعیفه! زود باشید ببریمش دکتر

(وتمام ساکنین آن واحد سراسیمه برای یاری نازی از اتاق خارج میشوند، چراغ ها خاموش میشود .)



تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1391 ا 11:14 نويسنده : hichkas ا

 

شروع ترم

یک هفته بعد از شروع ترم

دو هفته پس از شروع ترم

قبل از میانترم

در طول امتحانات میانترم

بهد از امتحان میانترم



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1391 ا 10:43 نويسنده : heidari ا



تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1391 ا 10:57 نويسنده : hichkas ا

 

سالگرد ازدواج

1) زن :عزیزم امید وارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.
2) مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟


روز زن

1)زن : عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه

2)مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم اشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)

 


روز مرد

1) زن :وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.

2) مرد:حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی می یاد)

 


40 روز بعد از تولد بچه

1) زن:وای مامانی بازم گرسنه هستی , (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی)

2)مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم , راستی عزیزم شیر خشک چرا اینقدر خوشمزه است)

 

40 سال بعد
1)زن :عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم
2)مرد :یعنی دیگه کیک نخوریم

 


2 ثانیه قبل از مرگ
1) زن :عزیزم همیشه دوستت داشتم
2) مرد: گشنمه

 

وصیت نامه

1) زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم ونثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!

2) مرد:شب هفتم قرمه سبزی بدید

 

 

اون دنیا

1)زن : خطاب به فرشته مسئول :خواهش می کنم ما را از هم جدانکنید , نه نه عزیزم , خدایا به خاطر من(((وسر انجام موافقت می شه مرد از جهنم بره بهشت )))

2)مرد :خطاب به دربان جهنم: حالا توی بهشت شام چی میدن

 



تاريخ : دو شنبه 8 خرداد 1391 ا 19:34 نويسنده : hichkas ا

جملات دکتر علی شریعتی در مورد عشق و دوست داشتن

 

 

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 8 خرداد 1391 ا 18:23 نويسنده : hichkas ا

با یک آزمایش ساده می توانید تشخیص دهید که احساسی هستید یا منطقی؟ این آزمایش ساده به اینگونه است که مطابق تصویر (۱) دستانتان را در حالیکه انگشتان از هم فاصله دارند بلافاصله و بدون هیچ فکری مانند تصاویر (۲) و (۳) در هم گره کنید.

.

توضیحات این تســـــت جالب در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 8 خرداد 1391 ا 18:3 نويسنده : hichkas ا

چهار تا دانشجو شب امتحان بجای درس خواندن به پارتی و خوش گذرونی رفته بودند و هيچ آمادگی امتحانشون رو نداشتند٬ روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند به اين صورت که سر و روشون رو کثيف کردند و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغييراتی بوجود آوردند، سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و يک راست به پيش استاد رفتند٬ مسئله رو با استاد اين طور مطرح کردند که ديشب به يک مراسم عروسی خارج از شهر رفته بودند و در راه برگشت از شانس بد يکی از لاستيک های ماشين پنچر ميشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشين به يه جايی رسوندنش و اين بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسيدند کلی از اينها اصرار و از استاد انکار آخر سر قرار ميشه سه روز ديگه يک امتحان اختصاصی برای اين 4 نفر از طرف استاد برگزار بشه، آنها هم بشکن زنان از اين موفقيت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول ميشن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد ميرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند!

استاد عنوان ميکنه بدليل خاص بودن و خارج از نوبت بودن اين امتحان بايد هر کدوم از دانشجوها توی يک کلاس بنشينند و امتحان بدن که آنها بدليل داشتن وقت کافی و آمادگی لازم با کمال ميل قبول مي کنند.

امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بيست بود:

یک) نام و نام خانوادگی: ۲ نمره

دو) کدام لاستیک پنچر شده بود ؟ ۱۸ نمره

الف) لاستيک سمت راست جلو

ب) لاستيک سمت چپ جلو

ج) لاستيک سمت راست عقب

د) لاستيک سمت چپ عقب



تاريخ : پنج شنبه 7 خرداد 1391 ا 8:0 نويسنده : hichkas ا

 

از بچگی همه ما این را شنیده ایم که حقوق زنها پایمال میشود.

آیا واقعاً حقوق زن ها پایمال شده است ؟

 



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 4 خرداد 1391 ا 11:52 نويسنده : hichkas ا

مردي متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوايي اش کم شده است.

به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولي نمي دانست اين موضوع را چگونه با او درميان گذارد. به اين خاطر نزد دکتر خانوادگي شان رفت و مشکل را با او درميان گذاشت.

دکتر گفت: براي اينکه بتواني دقيق تر به من بگويي که ميزان ناشنوايي همسرت چقدر است، آزمايش ساده اي وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو . ابتدا در فاصله 4 متري او بايست و با صداي معمولي، مطلبي را به او بگو. اگر نشنيد، همين کار را در فاصله 3 متري تکرار کن. بعد در 2 متري و به همين ترتيب تا بالاخره جواب بدهد.

آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهيه شام بود و خود او در اتاق پذيرايي نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم.

سپس با صداي معمولي از همسرش پرسيد:

عزيزم، شام چي داريم؟ جوابي نشنيد بعد بلند شد و يک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسيد و باز هم جوابي نشنيد. بازهم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسيد. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابي نشنيد. اين بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: «عزيزم شام چي داريم؟» و همسرش گفت:مگه کري؟ براي چهارمين بار ميگم: «خوراک مرغ»! حقيقت به همين سادگي و صراحت است.

مشکل، ممکن است آن طور که ما هميشه فکر ميکنيم در ديگران نباشد؛ شايد در خودمان باشد.



تاريخ : پنج شنبه 4 خرداد 1391 ا 10:57 نويسنده : hichkas ا
.: Weblog Themes By : VioletSkin.lxb.ir :.