روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گرانقیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی میگذشت.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند...
B be E mi BA ram KH ba SHID rat
KO ke CHOO bad LOO jor HARO sa
BE re KH ka ON ri ID
(.fa qat bozorg aro be kho nid )
مجموعه چندین اس ام اس خنده دار و سرکاری ویژه ماه مبارک رمضان
نظریه فلسفی غضنفر درباره روزه:
انسان در این دنیا مسافری بیش نیست
و روزه بر مسافر واجب نیست !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشترک گرامی به علت حلول ماه مبارک رمضان
از خوردن جگر شما تا هنگام افطار معذوریم
لطفا بعد از افطار در دسترس باشید !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به یارو میگن تو که روزه نمی گیری ، چرا سحری می خوری ؟
می گه نماز که نخونم، روزه که نگیرم ، سحری هم نخورم !؟
بابا مگه من کافرم!؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یارو ! روزه میگیره از حال میره از پذیرایی در میاد !!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طرف روزه می گیره، ۵ دقیقه به اذان روزشو میشکنه
می گن چرا اینکارو کردی؟ می گه خواستم به خدا ثابت کنم که می تونم اما نمی گیرم !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ماه رمضان بر تو ای دوست گلم که دم افطاری تخته گاز داری میری خونه مبارک باد !
جمعیت مبارزه با سوء تغذیه شدید !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ماه رمضان ماه صفا ، تعطیلی ، پرخوری ، بیکاری
و سیگار بعد از افطاری و تماشای سریالهای سرکاری مبارک باد !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به غضنفر می گن نظر شما راجع به ماه رمضان چیه ؟
می گه والا خیلی خوبه فقط یه ذره زولبیا بامیه اش رو زیاد کنن بهتر می شه !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ماه رمضونه یه وقت جایی نری که پیدات نکنم
آخه دارم دنباله ۶۰ تا گدا میگردم !
روی تو حساب کردم!!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مناجات غضنفر باخدا :
خدایا ماه رمضان را مانند المپیک هر ۴ سال یک بار آن هم در یک کشور برگزار کن !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به دلیل استقبال بی نظیر شما روزه داران عزیز, ماه رمضان تا پایان مهرماه تمدید گردید !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عیدفطر مبارک ( رصدخانه ی غضنفر) !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به غضنفر میگن پاشو سحره ، میگه بزار بخوابم ، خودم فردا بهش زنگ میزنم !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کجایی؟؟ همه دارن رو پشت بوم دنبالت میگردن
آخه ماه من میخوان ببینن فراد عیده یا نه !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یارو! ماه رمضون میره خونه دوستش می خوابه
دوستش بهش میگه سحر صدات کنم ؟
یارو! می گه نه همون غضنفر صدام کنی بهتره !
با سلام خدمت همه همکلاسی های عزیز.پیشاپیش فرا رسیدن ماه مبارک رمضان رو به همه تبریک میگم.این شعرو تقدیم میکنم به تمام دوستانم.«التماس دعا»
*ماه رمضان شد می و میخانه برافتاد عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد *
*افطار به می کرد برم پیر خرابات گفتم که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد *
*با باده وضو گیر که در مذهب رندان در حضرت حق این عملت بارور افتاد *
«امام خمینی»
شناگر بی دست و پای فرانسوی از یک منطقه ساحلی در مصر شنای خود را آغاز کرد تا با پیمودن دریای سرخ خود را به سواحل اردن برساند.
شناگر ماجراجوی فرانسوی که قصد دارد در فاصله ماههای می و اوت با شنا از گذرگاهها و تنگه ها خود را به پنج قاره جهان ( اقیانوسیه، آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکا) برساند، در این سفر دشوار توسط شناگر هموطن سالم خود، ارنو شاسری، همراهی می شود.
سخنگوی سازمان دهندگان این سفر پر مخاطره اعلام کرد دو شناگر فرانسوی ساعت هشت و نیم به وقت محلی از ایستگاه ساحلی تابا شنای خود را آغاز کردند و انتظار می رود 13ساعت بعد خود را به بندر عقبه در اردن برسانند.
فیلیپ کرووازون چهل و سه ساله به جای پا از دو پروتز که در انتهای آنها دو کفش غواصی تعبیه شده است، استفاده می کند. وی مارس سال 1994 در حالی که از یک آنتن تلویزیون بالا می رفت دچار برق گرفتگی شد. شدت جراحات وی به حدی بود که پزشکان مجبور شدند هر دو دست و هر دو پای او را قطع کنند.
این شناگر فرانسوی در پروژه خود تحت عنوان « شنا در فراسوی مرزها»در سال 2010 دریای مانش را شنا کرد و به شهرت جهانی رسید و این بار تلاش می کند به طور نمادین با شنای خود پنج قاره جهان را به هم متصل کند و پیام صلح و همبستگی به همه مردم جهان برساند.
این شناگر فرانسوی در ماه می با شنا از پاپوا گینه نو تا اندونزی، اقیانوسیه و آسیا را به هم متصل کرد.
در اقیانوس اطلس، منطقه شگفت انگیزی وجود دارد که تاکنون، تعداد زیادی از هواپیماها و کشتی ها، بی آنکه نشانه ای از خود برجای گذارند، به طرز اسرارآمیزی در آنجا ناپدید شده اند.
این منطقه مرگبار که اصطلاحا «مثلث برمودا» یا «مثلث شیطان» نامیده می شود، از شمال به جزیره «برمودا» از باختر به « فلوریدا» و از سوی خاور به نقطه ای از اقیانوس اطلس محدود میشود. حوادث شگفت انگیزی که در این نقطه از عالم اتفاق افتاده، دانشمندان را بر آن داشته است تا در « مثلث برمودا» به مطالعه و کاوش بپردازند و در رابطه با این حوادث، نظریات گوناگون ارائه دهند، ولی این کوشش ها، تا کنون کمکی به حل معما نکرده است.
چقدر خنده داره که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!
چقدر خنده داره که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد!
چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می گذره!
چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!
چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم!
چقدر خنده داره که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه !
چقدر خنده داره که سعی می کنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم!
چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!
چقدر خنده داره که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان قران رو به سختی باور می کنیم!
چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می گیره اما وقتی سخن و پیام الهی رو می شنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می کنیم!
· خنده داره. اینطور نیست؟
· آیا این خنده دار نیست که وقتی می خواهید این حرفا را به بقیه بزنید خیلی ها را از لیست خود پاک می کنید؟ به خاطر اینکه مطمئنید که اونا به هیچ چیز اعتقاد ندارند.
· این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنید دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تر
یه روز یه غول چراغ جادو میاد پیش خانمی و بهش میگه 3 تا آرزو کن:
البته با یه شرطی:. هر آرزویی که برایت برآورده کردم، ۱۰ برابر آنرا برای همسرت برآورده می کنم!
خانم کمی تامل کرد و گفت؛ مشکلی ندارد.
آرزوی اول خود را گفت؛ من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم.
غول چراغ جادو به او گفت؛ اگر زیباترین شوی شوهرت ۱۰ برابر از تو زیباتر می شود و ممکن است چشم زن های دیگر
بدنبالش بیافتد و تو او را از دست دهی.
خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من نخواهم ماند. پس آرزویش برآورده شد.
آرزوی دوم که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم.غول به او گفت شوهرت ۱۰ برابر ثروتمند تر می شود و ممکن
است به زندگی تان لطمه بزند.
خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد.
آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد.
خانم گفت؛ می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!
نکته اخلاقی: خانم ها خیلی باهوش هستند. پس باهاشون درگیر نشین.
قابل توجه خواننده های مونث؛ اینجا پایان این داستان بود. لطفاً ادامه مطلبو بخونید و ...
به افتخار تیم بسکتبال بانوان دانشگامون که به
مرحله نیمه نهایی المپیاد دانشجویان
صعود کرد یه دست و هورااااااااااااااااااااااااااااا.
تفاوت های روانشناسی مردان و زنان
1- مردان موقعیتها و اوضاع را بطور کلی درک میکنند و تفکر کلی و جـامع دارند در حالی که زنان
موضعی می اندیشند و بروی جزئیات و نکات ظریف تمرکز می کنند.
2- مردان سازنده و خلاق می باشند. آنـهـا ریسک پذیـر بـوده و بـدنبال تجربه های جدید می باشند در حالی که زنان با ارزشترین اطلاعات را برگزیده و آن را به نسل بـعد انتقال می دهند.
3- مردان در تفکرات و اعمالشان استقلال دارند در حالی که زنـان تـمـایل دارند از عقاید پیشنهادی دیگران پیروی کنند.
4- ارزیابی زنان از خودشان در سطح پایینتری از مردان می بـاشد. زنـان تـمایل دارند از خودشان انتقاد کنند در حالی که مردان بیشتر از عملکرد خودشان رضایت دارند.
5- مردان و زنان دارای معیارهای متفاتی برای رضایتمندی در زندگی می باشند. مردان برای شغل مناسب و موفقیت در کارها و زنان به خانواده و فرزندان ارزش قائل میباشند.
6- مردان نیاز مبرمی دارند تـا بـه اهـدافشـان جـامـه عـمـل بـپـوشانـند اما زنان رابطه با دیگران را در درجه نخست اهمیت قرار می دهند.
7- مردان دو برابر زنان بیمار می شوند البته زنان نیـز بـیشتر بـه سـلامتـی خود اهمیت میدهند.
8- زنان درد و کار یکنواخت را بهتر از مردان تحمل می کنند.
9- بر خلاف تصور عام مردان بیـشتر از زنـان حـرف زده و بیشـتر سـخنــان دیگران را قطع میکنند.
10- مردان و زنان دارای حس حسادت یکسان بوده اما مردان بهتر میتـوانند این حس را پنهان سازند
مسافر تاکسی آهسته روی شونه ی راننده زد، چون میخواست ازش یه سوال بپرسه… راننده
جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد… نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس… از جدول
کنار خیابون رفت بالا… نزدیک بود که چپ کنه… اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف
شد… برای چند ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم
فرما بود، تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار
رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر عذرخواهی کرد و گف
من نمیدونستم که یه ضربهی کوچولو آنقدر تو رو میترسونه" راننده جواب داد: "واقعا تقصیر
تو نیست… امروز اولین روزیه که به عنوان یه رانندهی تاکسی دارم کار میکن
آخه من 25 سال رانندهی ماشین جنازه کش بودم…!"
باز شب ماند و من و این عطش خانگی ام
باز هم یاد تـــــــو ماند و من و دیوانگی ام
اشک در دامنم آویخت کـــــه دریا باشم
مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم
تو این پست یه سری مطالب طنز گذاشتم تا یه خنده خوشکل
رو لباتون ببینم ایشالا اگه استقبال شد سری دومشم میاد.
این یکیو تقدیم میکنم به تمام کسایی که مثل خودم یه غم
کوچیک تو دلشون دارن.
به نظر شما یه بیمار، پلیس، خلبان، خبر نگار، داور فوتبال،
غواص، دیوانه،پزشک و... قبل از مرگش چی گفته؟
به ادامه مطلب برید تا متوجه بشید ...
در اینده نزدیک..........
مسابقه مسابقه ......
با جایزه البته جایزه دانشجویی.........
منتظر باشیییییییییییییییییییییییییید
دفعه اولی که این داستانو خوندم کلی گریه کردم دفعه
دوم تو یه وبلاگ اونو خوندم بازم گریم گرفت پایین اون
پست 176 تا نظر بود که همشون گفته بودن کلی گریه
کردیم.
عشق واقعی
کلی گشتم تا یه خوبشو پیدا کنم برای تمام مردای
ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی با مرام
و همچنین هیچکس.
چرا خانوماتون نمیتونن ...با مردا دست بدن یا لمسشون كنن؟؟ یعنی مردای
ایرانی اینقدر شهوت پرستن كه نمیتونن خودشون رو کنترل كنن؟؟ پسره لبخندی میزنه و میگه: ملكه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده؟ و هر مردی ملكه انگلستانو لمس كنه؟! پسره انگلیسی با عصبانیت میگه: ... ...نه!مگه فرد عادیه؟!! فقط افراد خاصی میتون با ایشون در رابطه باشن!!!
پسر ایرانی میگه: خانومای ما همه ملكه هستن.........
نمی دونم تا چه حد به بحثهای علمی علاقه دارید
ولی فکر کنم وقتش رسیده باشه از بار طنز گونه ی وبلاگ کم کنیم
و یکم بیشتر به اطلاعات عمومی و بدرد بخور بپردازیم
واسه همین این بخشها رو میذارم تو وبلاگ
اگه موافق نیستی تو قسمت نظرات بگو تا اگه رای اکثریت
این بود فقط وبلاگ بشه جای مطالب داستانوار و فکاهی
یک روز بوش و اوباما کنار هم نشسته بودند
یک نفر میرسه و میپرسه : چیکار دارین می کنین؟
بوش جواب می ده: " داریم نقشه جنگ جهانی سوم رو تنظیم می کنیم. "
یارو می پرسه: "چه اتفاقی قراره بیافته ؟!"
بوش میگه: " قراره ما 140 میلیون مسلمان، و آنجلینا جولی رو بکشیم! "
یارو با تعجب میگه: " آنجلینا جولی !؟! چرا می خواین آنجلینا جولی رو بکشید؟! "
بوش رو می کنه به اوباما و میگه:
" دیدی گفتم ! هیچکس تو دنیا نگران 140 میلیون مسلمان نیست!!!!
گل سرخي براي محبوبم
" جان بلانکارد " از روي نيمکت برخاست لباس ارتشي اش را مرتب کرد و به تماشاي
انبوه مردم که راه خود را از ميان ايستگاه بزرگ مرکزي پيش مي گرفتند مشغول شد . او به
دنبال دختري مي گشت که چهره او را هرگز نديده بود اما قلبش را مي شناخت دختري با يک
گل سرخ .از سيزده ماه پيش دلبستگياش به او آغاز شده بود. از يک کتابخانه مرکزي در
فلوريدا, با برداشتن کتابي از قفسه ناگهان خود را شيفته و مسحور يافته بود, اما نه شيفته
کلمات کتاب بلکه شيفته يادداشتهايي با مداد, که در حاشيه صفحات آن به چشم ميخورد .
دست خطي لطيف که بازتابي از ذهني هوشيار و درون بين و باطني ژرف داشت در صفحه
اول " جان" توانست نام صاحب کتاب را بيابد: "دوشيزه هاليس مي نل" . با اندکي جست و
جو و صرف وقت او توانستنشاني دوشيزه هاليس را پيدا کند. " جان " براي او نامه اي
نوشت و ضمن معرفي خود از او درخواست کرد که بهنامه نگاري با او بپردازد . روز بعد
جان سوار کشتي شد تا براي خدمت درجنگ جهاني دوم عازم شود .در طول يکسال و يک ماه
پس از آن , آن دو به تدريج با مکاتبه و نامه نگاري به شناخت يکديگر پرداختند . هر نامه
همچون دانه اي بود که بر خاک قلبي حاصلخيز فرو مي افتاد و به تدريج عشق شروع
بهجوانه زدن کرد ." جان " درخواست عکس کرد ولي با مخالفت " ميس هاليس " روبه رو
شد . بهنظر هاليس اگر " جان " قلبا به او توجه داشت ديگر شکل ظاهري اش نميتوانست
براي او چندان با اهميت باشد . ولي سرانجام روز بازگشت " جان "فرارسيد آن ها قرار
نخستين ملاقات خود را گذاشتند : 7 بعد ظهر درايستگاه مرکزي نيويورک .اليس نوشته بود :
تو مرا خواهي شناخت از روي گلسرخي که بر کلاهم خواهم گذاشت .بنابراين راس ساعت 7
بعدظهر " جان " به دنبال دختري مي گشت که قلبش راسخت دوست مي داشت اما چهره اش
را هرگز نديده بود . ادامه ماجرا را اززبان خود جان بشنويد :" زن جواني داشت به سمت من
ميآمد, بلند قامت و خوش اندام, موهاي طلايياش در حلقههاي زيبا کنار گوشهاي ظريفش
جمع شده بود , چشمان آبيرنگش به رنگ آبي گل ها بود , و در لباس سبز روشنش به
بهاري مي مانست کهجان گرفته باشد . من بي اراده به سمت او قدم برداشتم , کاملا بدون
توجهبه اين که او آن نشان گل سرخ را بر روي کلاهش ندارد . اندکي به او نزديکشدم . لب
هايش با لبخند پرشوري از هم گشوده شد , اما به آهستگي گفت "ممکن است اجازه دهيد
عبور کنم ؟ " بياختيار يک قدم ديگر به او نزديک شدمودر اين حال ميس هاليس را ديدم .
تقريبا پشت سر آن دختر ايستاده بود زنيحدودا 40 ساله با موهاي خاکستري رنگ که در
زير کلاهش جمع شده بود .اندکي چاق بود و مچ پايش نسبتا کلفتش توي کفش هاي بدون
پاشنه جا گرفتهبودنددختر سبز پوش از من دور مي شد , من احساس کردم که بر سر
يکدوراهيقرارگرفته ام . از طرفي شوق وتمنايي عجيب مرا به سمت آن دختر سبز
پوشفراميخواند و از سويي علاقه اي عميق به زني که روحش مرا به معناي واقعي
کلمهمسحورکرده بود , به ماندن دعوتم مي کرد .او آن جا ايستاده بود با صورت رنگ پريده و
چروکيدهاش که بسيار آرام وموقر به نظر مي رسيد وچشماني خاکستري و گرم که از مهرباني
مي درخشيد .ديگر به خود ترديد راه ندادم . کتاب جلد چرمي آبي رنگي در دست داشتم کهدر
واقع نشان معرفي من به حساب مي آمد , از همان لحظه فهميدم که ديگرعشقي در کار نخواهد
بود , اما چيزي به دست آورده بودم که ارزشش حتي ازعشق بيشتر بود , دوستي گرانبهايي
که مي توانستم هميشه به آن افتخار کنم .
به نشانه احترام و سلام خم شدم و کتاب را براي معرفي خود به سوي او درازکردم . با اين
وجود وقتي شروع به صحبت کردم از تلخي ناشي از تاثري که درکلامم بود متحير شدم .من "
جان بلانکارد" هستم و شما هم بايد دوشيزه مي نل باشيد . از ملاقاتشما بسيار خوشحالم
ممکن است دعوت مرا به شام بپذيريد؟ چهره آن زن باتبسمي شکيبا از هم گشوده شد و به
آرامي گفت: فرزندم من اصلا متوجهنميشوم! ولي آن خانم جوان که لباس سبز به تن داشت و
هم اکنون از کنار ماگذشت از من خواست که اين گل سرخ را روي کلاهم بگذارم و گفت اگر
شما مرابه شام دعوت کرديد بايد به شما بگويم که او در رستوران بزرگ آن طرفخيابان
منتظر شماست . او گفت که اين فقط يک امتحان است !تحسين هوش و ذکاوت ميس مي نل
زياد سخت نيست ! طبيعت حقيقي يک قلب تنهازماني مشخص مي شود که به چيزي به ظاهر
بدون جذابيت پاسخ بدهد.