با اولین شب پاییز آمده بود
و هر شب ردای سیاهش را قدری بیشتر بر سر آسمان می کشید
تا آدمها زیر گنبد کبود آرامتر بخوابند
و لا به لای خواب های زمین لالایی اش را زمزمه می کرد
گیسوانش در باد می وزید و شب به بوی او آغشته می شد
یلدا شبی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت
آتش که می دانی، همان عشق است
فرشته ها به هم گفتند:
یلدا آبستن است. آبستن خورشید
و شبی که آخرین قطره را ببخشد، دیگر زنده نخواهد ماند
فرشته ها گفتند:
راستی فردا که خورشید را دیدی به یاد بیاور که او دختر یلداست و یلدا نام همان فرشته ای است که روزی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت
یلدا آفرینش را تکرار می کند
فردا که خورشید به دنیا بیاید یلدا خواهد مرد
و هر شب قطره قطره خونش را به خورشید می بخشد
آتش در وجود یلدا بارور شد
یدا آتش را در دلش پنهان کرد تا شیطان آن را ندزدد
یلدا هر شب بر بام آسمان و در حیاط خلوت خدا راه می رفت
یلدا نرم نرمک با مهر آمده بود
یلدا نام فرشته ای است، بالا بلند، با تن پوشی از شب و دامنی از ستاره
نظرات شما عزیزان: