میروم ......
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست
تا که بودیم نبودیم کسی کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که رفتیم همه یار شدند ما که خفتیم همه بیدار شدند
قدر آئینه بدانید که هست نه در آن وقت که افتاد و شکست
طرف تـو آهنگش مــیگه :
چرا خورشید میتابـه چـرا میچرخه زمین ؟؟
عشق مــن بگو چرا تو فقط بگو همین !!
خب روانی مـگه با گالیلـه و نیوتــــون طرفی …
مصاحبه کننده : در هواپیمائی 500 عدد آجر داریم، 1 عدد آنها را از هواپیما به بیرون پرتاب میکنیم. الان چند عدد آجر داریم ؟
متقاضی : 499 عدد !
مصاحبه کننده : سه مرحله قرار دادن یک فیل داخل یخچال را شرح دهید.
متقاضی : مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم - مرحله دوم: فیلو میذاریم تو یخچال - مرحله سوم: در یخچالو میبندیم !!
... مصاحبه کننده : حالا چهار مرحله قرار دادن یک گوزن در یخچال را توضیح دهید !
متقاضی : مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم - مرحله دوم: فیلو از تو یخچال در میاریم - مرحله سوم: گوزنو میذاریم تو یخچال - مرحله چهارم: در یخچالو میبندیم !!
مصاحبه کننده : شیر واسه تولدش مهمونی گرفته، همه حیوونا هستن جز یکی. اون کیه ؟
متقاضی : گوزنه که تو یخچاله !!
مصاحبه کننده : چگونه یک پیرزن از یک برکه پر از سوسمار رد میشود ؟
متقاضی : خیلی راحت، چون سوسمارا همشون رفتن تولد شیر !!
مصاحبه کننده : سوال آخر. اون پیرزن کشته شد، چرا ؟
متقاضی : امممممممم، نمیدونم، غرق شد ؟
مصاحبه کننده : نه، اون یه دونه آجری که از هواپیما انداختی پائین خورد تو سرش مرد !!! شما مردود شدین، نفر بعدی لطفا

من ندانستم از اول که توبی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دارم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
شمع را باید از این خانه بردن و کشتن تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت همه سهل است، تحمل نکنم بار جدایی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم؟ که غم از دل برود چون تو بیایی
تو مپندار که سعدی ز کمندت یگریزد چون دانست که در بند تو، خوشتر رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری ده
نکنم خاصه در ایام اتابک، در هوایی
خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود ..............
فرا رسیدن ماه مبارک رمضان،ماه بهار قران،روشنی قلوب و تزکیه نفوس بر مسلمین جهان مبارک باد
کاش در این رمضان لایق دیدار شویم
سحرى با نظر لطف تو بیدار شویم
کاش منت گذارى به سرم مهدى جان
تا که همسفره تو لحظه افطار شویم
التماس دعا
اسب و الاغی با هم سفر می کردند.الاغ به اسب گفت : اگر دلت می خواهد من زنده بمانم، کمی از بار من را بردار. اما اسب به او اعتنایی نکرد. الاغ که نمی توانست سنگینی آن همه بار را تحمل کند، به زمین افتاد و جان داد.
آن گاه صاحب اسب تمام بارها ، به اضافهی پوست الاغ را پشت اسب گذاشت. اسب همچنان که زیر بار کمر خم کرده بود، ناله می کرد و با خود می گفت : افسوس! چه حماقتی کردم.من حاضر نشدم اندکی از بار الاغ را به دوش بکشم. حالا نه تنها مجبورم باری را که بردوش او بود، بلکه پوست او را هم به دوش بکشم.
نکته : برای نتیجه گیری از حکایت بالا در اینجا مطلبی را از زیگ زیگلار می آوریم :
تنهایی.... هزار بار بهتر است از بودن با کسی که بودنش دروغ محض است دلش که هیچ حواسش هم با تو نیست و فقط زمانی با توست که کسی را ندارد...
همش مال خودمه ! به هیچکی هم نمیدم !
ینی شرارت از سرو روش میریزه !
یه کاری کرده گندش بعدا در میاد
انگری گوجه !
کت آقای مجری رو !!!!!
برگرد بابا آبرو شبکه رو بردی ! )
دهه شصت و هفتادیا یادتونه ؟!
موقع امتحان کیفامونو میذاشتیم وسط میز
سدی برای جلو گیری از تقلب !
گل میمون که میگن اینه آیا !؟
خلاقیت ینی این !
مردی که جورابش پاره نباشه مرد نیس !
یکی از روش های دور زدن تحریم ها :D

هر ﭼﯽ اﺯﺵ ﻣﯽ پرﺳﯿﺪﯼ ﺩﺭ ﺟﻮاﺑﺖ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ :
آره
ﻣﺜﻼً ﻣﯽ ﮔﻔﺘﯽ : منو ﻣﯽ شناﺳﯽ ؟
آره
ﻣﯽ ﮔﻔﺘﯽ : ﺍینجا ﺧﻮﺑﻪ ﺑﺮاﺕ ، ﺭاحتی ؟
آره
ﻣﯽ ﮔﻔﺘﯽ : ﺧﻮشحاﻟﯽ ﮐﻪ ﺍینجاﯾﯽ ؟
آره
ﻣﯽ ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﯽ خوای ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ یه ﺩﻭﺭﯼ
ﺑﺰﻧﯿﻢ ، ﺩﻟﺖ ﻭاﺷﻪ ؟!
ﺍﻭﻧﻮقته ﮐﻪ اینقدر ﺟﯿﻎ ﻣﯿﮑﺸﻪ و ﺩاﺩ و ﻓﺮیاﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ
ﮐﻪ ﻧﻪ! ﻧﻪ! ﻧﻪ!
ﺑﻌﺪا دلیلش رو پرستار آسایشگاه بهت میگه :
» آخه با همین بهونه آوردنش آسایشگاه سالمندان »
ﺍﯾﻦ سوالو نباید ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﯼ...!!!
هنوز سایه ی خورشید بر زمین جان داشت
دلم به ماندنت ای مهرَبان! چه دلخوش بود
ولی دلِ تو از اینجا، خیالِ هجران داشت
من از نگاهِ تو بر جاده خوب فهمیدم،
دلت به دوریِ راهی غریب، ایمان داشت
جدایی من و تو در بهار بود، اما
فضای فاصله ها سردیِ زمستان داشت
اگر چه ساده در آغاز دل به هم بستیم
رسید قصه به جایی که سخت پایان داشت...!
سالروز میلاد با سعادت یگانه منجی عالم بشریت، مهدی موعود (عج) را به تمامی محبان و منتظران آن حضرت تبریک عرض می نمایم.
ای مهدی، بیا که کودکان ما به گل نوجوانی شکفته اند، جوانان ما راهِ پیری را پیش گرفته اند، بسیاری از سالخوردگان ما رفتند و صد افسوس که تو را ندیدند!
مولای من، حسرتِ یک لحظه ی دیدار، دلهای شیفتگانت را گداخت و امید وصل تو جانهای به لب رسیده را به نسیم لطف بنواخت، گوشها منتظر انتشار سرود ظفر و چشمها در اشتیاق دیدارت، نَفَسها در سینه حبس و تو ای حبیب، همچنان در پس پرده ی غیبت، نهانی و نمی دانیم تا کی، آخر تا کی در پس این حجاب میمانی ....
بیا بیا که سوختم ز هجر روی ماه تو
بهشت را فروختم به نیمی از نگاه تو
تمام عمر دوختم چشمانم به راه تو
به این امید زنده ام که افتم به پای تو
بگو با خستگان ، صبح سعادت سر زد از خاور
مشام جان معطر مي شود ار نکهت دلبر
سحر بشگفت در دامان نرجس نوگل زهرا
تبسم مي کند منجي عالم بر رخ مادر
خدايا عيدي ما را ظهور او عنايت کن
که ما را جز ظهور او نباشد حاجتي ديگر